تاریخچه هوش هیجانی

ساخت وبلاگ

تاریخچه هوش هیجانی Emotional Quotient (EQ) تقریباً از یک قرن پیش تا کنون در باره هوش منطقی تحقیقات مختلفی صورت گرفته اما هوش هیجانی از حدود 25 سال پیش اهمیت پیدا کرده است.
اولین بار کسلر Kesler در 1943 آن را به عنوان جنبه‌های غیر شناختی هوش مطرح کرد که می‌توانند رفتار هوشمندانه را تعیین کنند.او معتقد بود بدون در نظر گرفتن معیارهایی برای سنجش عوامل غیرهوشی نمی‌توان هوش را اندازه گرفت.

کرونباخ Cronbach در 1960 با اذعان به وجود هوش هیجانی معتقد بود نمی‌توان آن را اندازه گیری کرد.

گاردنر Gardner 1983 جنبه‌های جدیدی از هوش را مطرح کرد که با هوش منطقی تا آن زمان تفاوت داشت.
مفهوم هوش هیجانی اولین بار به وسیله‌ی مایر و سالووی (Mayer & Salovey) در اوایل 1940 معرفی شد.

و بالاخره دانیل گلمن Golman اولین کسی بود که در 1995 اصطلاح هوش هیجانی یا هوش عاطفی رابر سر زبان‌ها انداخت و آن را مهم‌تر از هوش منطقی دانست.
تعریف هوش هیجانی: هوش هیجانی تعاریف متعددی دارد که همه آن‌ها را می‌توان در تعریف زیر خلاصه کرد:
هوش هیجانی یعنی شناخت احساسات و عواطف خود و دیگران و استفاده مناسب از آن‌هابرای تفکر صحیح، تصمیم گیری مناسب و برقراری ارتباط مفید با دیگران.
جایگاه هوش و هوش هیجانی در مغز فعالیت‌های مغز آنچنان پیچیده و مرتبط با هم است که جدا سازی فعالیت‌های مختلف آن کار ساده ای نیست به ویژه برای هوش که هنوز یک توانایی گسترده و چند جانبه است.

قشر مخ که محل ارداک، تفکر، تعقل و استدلال است جایگاه هوش منطقی است.

قشر مخ بخشی از مغز هست که اطلاعات دریافتی رو ادراک می کنه و به اونها معنی میده و پس از تجزیه و تحلیل پاسخ مناسب رو صادر میکنه. سرعت و دقت انجام این امور بستگی به میزان
 هوش داره.
بخش زیرین مخ و بالای ساقه مغز محل هیجان‌هاست. در این محل عضوی به نام دستگاه لیمبیک یا دستگاه کناری وجود دارد که محل هیجان‌هایی مثل اشتیاق، غضب، یا عشق و ترس و وحشت است.

در داخل این دستگاه مغز قرار دارد که محل آگاهی هیجان‌های رفتاری است. وضعیت جاری فرد را به دستگاه کناری می‌فرستد تا با ارتباط برقرار کردن با هیپو تالاموس پاسخ‌های هیجانی مناسب به محیط داده بشود.
در ادامه، مرکز تنظیم کننده هوش هیجانی است و پاداش و تنبیه بر این قسمت مغز تأثیرمی‌گذارد. چون نقش مهمی در هوش هیجانی داره به آن «مغز هیجانی» هم گفته میشه.

کاربرد هوش هیجانی هوش هیجانی در بعضی از مهارت‌ها مثل تفکر، تصمیم گیری و روابط با دیگران کاربرد داره.
با هوش هیجانی می تونیم از حد اکثر هوش منطقی خودمون استفاده کنیم. به عبارت دیگه هوش هیجانی میتونه هوش منطقی رو زیر سلطه خودش در بیاره و از اون برای رسیدن به موفقیت هاش استفاده کنه.
مثل خانم با هوشی که با تمام تلاشی که همسرش می کنه، همیشه حرف آخر رو خودش می زنه.
هوش هیجانی به ما کمک می کنه تا: در موقعیت‌های تهدید کننده و خطرناک برای نجات خودمون واکنش مناسب‌تری نشون بدیم.
به ریشه‌های غم و شادی خودمون پی ببریم و آن‌ها رو مدیریت کنیم نیازهای دیگران را درک کنیم و با همدلی به آنهاکمک کنیم

احساسات خودمونو کنترل کنیم و مسئولیت پذیری خود را بالا ببریم یادگیری بهتری داشته باشیم و خوشحال تر و سالم تر زندگی کنیم

مدیرانی که هوش هیجانی بالاتری دارند بهتر می تونن سازمان رو کنترل و اداره کنند وجدان کاری و احساس مسئولیت بدون هوش هیجانی سطح عملکرد رو پایین میاره و شخص رو به درد سر می اندازه

هوش هیجانی مهارتی است که به کمک آن می‌توان هیجان‌های خود و دیگران را شناخت و آن‌ها را به طور صحیح مدیریت کرد.
حتماً تا حالا این جلمه را شنیده‌اید که بعضی در مواردی می گویند: «نمیدونم چمه» شاید خود شما هم از این عبارت استفاده کرده باشید.

اگر شما احساسات و عواطف خود را بشناسید در هر لحظه می‌توانید درک کنید که چه احساسی دارید و چگونه آن احساس به شما دست داده است. این همان چیزی است که مهارت‌های هوش هیجانی به شما می‌دهد.
با پرورش هوش هیجانی در خود ابتدا حالت هیجانی خود را می‌شناسید و علاوه بر آن می‌توانید علت به وجود آمدن آن حالت را در خود درک کنید. داشتن چنین مهارتی می‌تواند به شما کمک کند تا احساسات خود را مدیریت کنید.
برای مثال اگر بدانید چرا خشمگین یا خوشحال هستید مهم‌تر از این است که فقط این حالت را در خود تشخیص داده باشید. در روابط خود با دیگران نیز تشخیص حالات آن‌هامی‌تواند برای تنظیم روابط شما بسیار اثر بخش باشد. 
این قبیل مهارت‌هامی‌توانند زندگی را برای شما بسیار آسان و لذت بخش کنند.
نمونه‌هایی از کاربرد هوش هیجانی: شاهین جوان 24 ساله ای است که علاقه ای به تحصیلات ندارد. او 6 سال پیش، پس از پایان دوره دبیرستان، در یک کارخانه اتومبیل سازی مشغول به کار شد.
پس از دو سال توانست با نشان دادن توانایی‌های خود و جلب اعتماد مدیریت، بخش بزرگی از کارخانه را اداره کند. سپس با گذراندن چند دوره عملی، به سمت معاونت رسید.
هم اکنون او می‌توانددر غیاب مدیریت به تنهایی امور کارخانه را اداره کند. این روزها او در فکر تأسیس یک کارخانه‌ی ساخت و مونتاژ قطعات اتو مبیل است.
کامران متصدی امور بانکی است او در بسیاری موارد با مشتریان ارتباط خوبی برقرار می‌کند و همیشه سرش شلوغ است. با این حال در پایان وقت اداری خیلی خسته به نظر نمی رسه.

یک روز دوستش حمید از او می‌پرسد: من نمیدونم چرا تو اصلاً خسته نمیشی؟ خیلی از مشتری‌ها دوست دارن کارشون به تو بیفته. جریان چیه؟

کامران: من با آمدن هر مشتری خوشحال میشم. هم کارم رو دوست دارم و هم خوب می‌فهمم که مشتری از چه رفتارهایی خوشش میاد و از چه برخوردهایی بدش میاد.
گاهی فقط با دیدن مشتری می‌فهمم چه انتظاری داره، چون خوب منظورشون رو می‌فهمم و زیاد وقتمو نمی گیرن. برای همین تعداد بیشتری رو می تونم راه بیاندازم
خانم متین یک شخص وظیفه شناس و جدیه. تا حالا هیچ کس نتونسته از کارش ایرادی بگیره چون همیشه به نحو احسن کارهاشو انجام میده.

او برای کار، بیشتر از همکار اهمیت قائل هست. وقتی در جمع همکاران حضور پیدا می کنه همه یک به یک محل رو ترک می کنن. الآن مدتیه که فضای محیط کار برای خانم متین عذاب آور شده و احساس تنهایی میکنه.

خانم روشن دوست و همکار خانم متین، بر خلاف او با همکاران ارتباط خوبی داره و ضمن اینکه در کاره‌اش جدیه از فرصت‌ها برای حرف زدن و تبادل نظر با دیگران استفاده می کنه.
همکارانی که به خاطر ملزومات شغلی نیاز به حرف زدن با خانم متین دارن حرفهاشونو به خانم روشن میگن تا به او بگه. 
...

تفاوت هوش منطقی و هوش هیجانی...
ما را در سایت تفاوت هوش منطقی و هوش هیجانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tadbirr بازدید : 106 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 1:22