تشخیص, و
ایجاد,
احساسات, در
دیگران,
ایجاد, احساسی خاص در
دیگران, به کمک فراخوانی ما میتوانیم با رفتارها و بدون این که حرفی بزنیم احساسی را در
دیگران, بهوجود بیاوریم به این کار فراخوانی هیجان یا احساس میگویند. فراخوانی یعنی هدایت کردن شخص به یک حالت خاص. ما در زندگی روزمره اقدام به فراخوانی میکنیم. گرچه ممکن است با این واژه آشنا نباشیم ولی این کار را انجام میدهیم.به این صورت که ما همه روزه
دیگران, را خوشحال یا بدحال میکنیم. این کار را با استفاده از کلمات، لحن صدا، و ژستهای خود انجام میدهیم. اما گاهی به هدف خود نمیرسیم یعنی اقدام به خوشحال کردن کسی میکنیم ولی او را بدحال میکنیم. به این عبارت توجه کنید: نمیدانم چرا از دست من ناراحت شد من فقط میخواستم.... مثالهای دیگری از این دست عبارتنداز: کسی که با هیبتی خاص سعی میکند حس ترحم شما را برانگیزد تا به او کمک مالی کنیدکسی که با قیافه یا کلامی خاص سعی میکند شما را عصبی کند شخصی که با رفتارش میخواهد شما را خشمگین کند یادمان باشد که قرار نیست
دیگران, بتوانند هر احساسی را که میخواهند در ما
ایجاد, کنند. در چنین شرایطی باید آزادی احساسی داشته باشیم و بتوانیم
احساسات, خود را کنترل کنیم. یکی از روشهای مفیدی که میتوان در چنین شرایطی انجام داد این است که با خود بگوییم " حساس نشو؛ حساس نشو" و اما برای اینکه احساس خاصی را در دیگری بهوجودآوریم بهترین راه این است که از شخص بخواهیم موقعیت مورد نظر را در ذهن خود مجسم کند. هر چه بهتر و بیشتر بتواند این تجسم را انجام دهد نشانههای آن بهتر و شفافتر در حالت جسمی او بروز خواهدکرد. برای فراخوانی باید نشانههای بدنی و جسمی شما با حالت درونی که قصد
ایجاد, آن را دارید متناسب باشد. مثلاً برای
ایجاد, آرامش باید آهسته و آرام حرف بزنید، نفسهایتان کم عمق و آهسته باشد تا با محتوای آرام بخش بودن کلمات شما هماهنگ باشند. توجه داشته باشید که مخاطبین به حالتهای بدنی شما بیشتر توجه دارند تا کلام و عباراتی که در گفتهها به کار میبرید. پس اگر زبان و لحن و حالت بدن شما با کلامتان هماهنگ نباشد مخاطب لحن و حالت بدن شما را مدنظر قرارخواهدداد. برای مثال اگر میخواهید به کسی اعتمادبهنفس بدهید از او بخواهید تجربهای از گذشته خود را به یاد بیاورد که در آن با اطمینان خاطر و با اعتمادبهنفس بالا عمل کرده باشد. در عین حال شمرده حرف بزنید، سر خود را بالا بگیرید، کلمات اطمینان بخش به کار ببرید، یکنواخت نفس بکشید و بدن را به حالت عمودی در آورید. به طوری که حالتهای شما اعتمادبهنفس را به نمایش بگذارد. واسنجی:
تشخیص, احساس
دیگران, به کمک نشانههای غیرکلامی آنها واسنجی به این معنی است که بتوانیم
تشخیص, دهیم که اشخاص در چه زمانی در حالات مختلف قرار میگیرند. ما در زندگی روزانه خود واسنجیهای زیادی انجام میدهیم. وقتی اشخاص خاطرات و حالتهای متفاوتی را تجربه میکنند، شما به راحتی میتوانید از آن آگاه شوید. برای مثال وقتی کسی به یاد خاطره ترسناکی میافتد لبهایش باریکتر میشود، رنگش پریدهتر میشود و تنفسش سطحیتر میشودو اگر به یاد خاطره خوشایند و لذتبخشی بیفتد لبهایش پرتر، رنگش شفافتر، نفسهایش عمیقتر و عضلات چهرهاش منبسطتر میشوند. اگر مهارت واسنجی را نداشتهباشیم به موقع نمیتوانیم حالات
دیگران, را
تشخیص,دهیم. در این صورت ممکن است به روابط ما لطمه وارد شود. برای مثال زمانی متوجه ناراحتی دیگری میشویم که فریادش بلند میشود. در این صورت به کلمات شخص بیشتر از
احساسات,ش اهمیت میدهیم. برای تمرین سعی کنید
احساسات, اطرافیان خود را بدون اینکه چیزی بگویند حدس بزنید تا در این کار مهارت پیدا کنید. تمرین: از دوست یا یکی از نزدیکان خود بخواهید به کسی که خیلی دوست دارد فکر کند. وقتی او این کار را میکند به حالت چشمان و زاویه سر او دقیق شوید، به طرز تنفس او توجه کنید به عضلات چهره، رنگ پوست، ضخامت یا نازکی لبها و لحن صدای او توجه کنید. اینها نشانههای بیرونی افکار درونی هستند. یعنی حضور اندیشه در ابعاد جسمانی.حالا ازاو بخواهید به کسی فکر کند که از او خیلی بدش میآید و تفاوت نشانههای گفته شده را مورد ملاحظه قراردهید.بعد ازاو بخواهید به موقعیت یا حادثه دیگری فکر کند. آنقدر این کار را انجام دهید تا بتوانید تغییرات بیرونی را در وی
تشخیص, دهید. ما در ارتباطهای خود با
دیگران, همواره با جسم، ذهن و زبان ارتباط برقرار میکنیم. این سه با هم ارتباطی عمیق دارند و میتوان هر یک را از دیگری استنباط کرد داستان متصدی بانک که مهارت واسنجی ندارد: متصدی بانک شماره بعد را به باجه دعوت میکند: " شماره 25 به باجه 3" شخصی با چهرهای برآشفته پیش میآید. انگار حواسش پرت است. در دستش چند کاغذ است که ظاهراً ربطی به کار بانکی او ندارد.عینکش در جیب پیراهنش است ولی به دنبال عینک میگردد. گوشه اسکناسهایش از جیب شلوار بیرون زده. موهایش پریشان و ابروها در هم کشیده است.از ظاهرش معلوم است که فقط جسمش در بانک است و تمام حواسش جای دیگری است. کاغذ نوبت را به متصدی باجه میدهد و بیحرکت میماند. متصدی باجه: بفرمایید.مشتری: ممنونم. متصدی: بفرمایید کارتون چیه؟ مشتری: آهاااا، پول دیگه! پول میخوام!متصدی با صدایی بالاتر و کمی عصبانی: آقا منو مسخره کردی خوب پول میخوای چکار کنی؟ پرداخت داری؟ برداشت داری؟ حواله داری؟ بگو چکار داری وقت مردم رو نگیر این همه مشتری منتظرند.مشتری: میگم پول میخوام دیگه. آدم میآد بانک پول بگیره دیگه. چرا درست حرف نمیزنی ؟مثل اینکه شما دعوا داری!!! من اعصابم خوردهها. بچهام توی بیمارستانه. منتظرند من پول ببرم تا بستریش کنند.متصدی: خوب از اول بگو دیگه. فرمی را به او میدهد و میگوید پرش کن. بنویس چقدر میخوای و امضا کن کارت ملیات رو هم بده.مشتری به دنبال کارت ملی همه جیبهایش را میگردد و بیشتر گیج میشود. و این جریان او و متصدی را بیشتر به هم میریزد...... داستان متصدی بانک که مهارت واسنجی دارد: شخص قبلی به همان صورت به باجه مراجعه میکند. متصدی: بفرمایید. فکر کنم شما حالتون خوب نیست. چه کمکی میتونم بکنم؟ مشتری: بله من عجله دارم. پول میخوام. متصدی: بله حتماً چقدر میخواید؟ اگر مایل باشید من براتون فرم رو پر میکنم شما امضا کنید.مشتری: ممنونم بله. متصدی: پس تا شما کارت ملی رو بدین من براتون فرم رو پر میکنم. گفتید چقدر؟ و به این ترتیب کار به پیش میرود. خلاصه مطالب این فصل مهارتهای هوش هیجانی در زمینههای مختلف میتوانند شانس موفقیتهای ما را افزایش دهند و زندگی را برایمان لذت بخشتر کنند. ما در روابط اجتماعی خود با افرادی که از فرهنگهای مختلف هستند سر و کار داریم. هوش فرهنگی مهارتی است که میتواند به بهبود روابط با اشخاص از فرهنگهای مختلف کمک کند و سوء تفاهمات را کاهش دهد. در این مورد کافی است به باورها و نحوه ادراک اشخاص توجه داشته و به آنها احترام بگذاریم. برای کنترل
احساسات, و عواطف خود باید سعی کنیم تحت تاثیر محرکهای بیرونی قرار نگیریم و کنترل هیجانهای خود را به دست بگیریم. در ارتباط با
دیگران, میتوانیم از رفتارها و ژست و چهره به حالات درونی آنها پیببریم. با دقت و تمرین میتوانیم این مهارت را در خود افزایش دهیم. همچنین میتوانیم با حرکات و کلمات خود
احساسات,ی را در
دیگران,
ایجاد, کنیم. برای اینکار کافیست به نشانههای
احساسات, توجه داشته باشیم و آنها را در رفتار خود بروز دهیم و با کلمات همراه کنیم. فراخوانی و واسنجی دو مهارتی هستند که این تواناییها را شامل میشوند. در ضمن برای مراقبت از
احساسات, خود نباید بگذاریم دیگران هر احساسی را که بخواهند در ما
ایجاد, کنند. برای کنترل هیجانهای خود میتوانیم از کلمات کلیدی که خودمان میسازیم استفاده کنیم و با به کار بردن آنها کنترل خود را به دست بگیریم. تفاوت هوش منطقی و هوش هیجانی...
ما را در سایت تفاوت هوش منطقی و هوش هیجانی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : tadbirr بازدید : 117 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 19:22